دلتنگی های من...

دلتنگی های من...

من با کناری ات کنار نمی آیم،کنار میروم
دلتنگی های من...

دلتنگی های من...

من با کناری ات کنار نمی آیم،کنار میروم

من!تو!...

تو!

داری می روی...

به همین سادگی نوشتنش نیست

این جمله برای روح من...

خیلی سنگین است

تحمل بارش را ندارم


هنوز مثل بچگی ها

اعتقادم به معجزه از همه چیز بیشتر است

اینکه که همه چیز همانی میشود که میخواهی

اما نشد...

گمانت نرود زیادی ضعیفم

نه...

من شاید زیادی عاشقم

زیادی وابسته

و زیادی دلتنگ


همین پاییز 

همین پاییزی که تو را به من داد

راه رفتنت را هم باز کرده

و من!

باید لبخند بزنم

بایستم

قوی باشم

پشت سرت آب بریزم با مهر

برایت دعا بخوانم

روزهای تقویم را خط بزنم

تا تو!

برگردی...

هر روز با فکر تو بیدار شوم

قدم بزنم

کار کنم

حرف بزنم

نفس بکشم 

و...

نهایت کلام زندگی کنم

می شود؟

وانمود کنم همه چیز همانی است که باید

می شود؟

سخت است

باور نمیکنی؟

خودت جای من

سخت است...

نظرات 1 + ارسال نظر
سارا دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت 09:58 ق.ظ http://zolaltarazbaran.blogsky.com/

تو!

داری می روی...

به همین سادگی نوشتنش نیست

این جمله برای روح من...

خیلی سنگین است

تحمل بارش را ندارم


رفت به درک...لیاقت موندن نداشت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد