دلتنگی های من...

دلتنگی های من...

من با کناری ات کنار نمی آیم،کنار میروم
دلتنگی های من...

دلتنگی های من...

من با کناری ات کنار نمی آیم،کنار میروم

بی انصاف


      توکه مخاطب خاص نوشته های من شده ای

این بار هرچه در میان واژه ها میگردم نمیابمت!

بی انصاف نبودنت کافی نبود که حتی

خودت را از نوشته هایم نیز پس گرفته ای...!

             
برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

                         

دلم برای یک نفر تنگ است...

دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند…
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
لبخندش را هم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست

نامه هامو...



انقدر روز و شبامو خونه ی ستاره کردی

که بیادم نمیمونه نامه هامو پاره کردی

آخه تو بگو چجوری!!!

[تصویر:  13677657191.jpg]

چجوری فراموش کنم اغوشی رو که روزی حریم امن برایم بود....
چجوری فراموش کنم دستانی را که دورم حلقه میشد....نه

به موقع بگو....دوستت دارم

به موقع بگو دوستت دارم
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...
صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی... 

---------------------lllllllllllll--------------------- 

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم 

سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این 
که منو از دست بدی وحشت داشتی 
---------------------lllllllllllll--------------------- 

وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم .. 

صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و 

گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه 

---------------------lllllllllllll--------------------- 

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری 

.بعد از کارت زود بیا خونه 

---------------------lllllllllllll--------------------- 

وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم 

تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری 

تو درسها به بچه مون کمک کنی 

---------------------lllllllllllll--------------------- 

وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی 

بهم نکاه کردی و خندیدی 

---------------------lllllllllllll--------------------- 

وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی... 

---------------------lllllllllllll--------------------- 

وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود 

---------------------lllllllllllll--------------------- 

وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری.. 

نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد 

---------------------lllllllllllll--------------------- 

اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری 

---------------------lllllllllllll--------------------- 

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری 

و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی 

چون زمانی که از دستش بدی، 

مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی 

اون دیگر صدایت را نخواهد شنید


میترسم...

[تصویر:  3ev4j4pzohe1gmwe6g92.jpg]

ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ…
ﺭﻭﺯﯼ…
ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ…
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ…
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻫﻢ،
ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﯾﮏ ﻏﺮﯾﺒﻪ،ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ

پس می زنم لحظه ها را

پس می زنم لحظه ها را

تا برسم به بلندای آغوش آرامــــــــش بخش تو

که در آغوشم بگیری

و من...

دنیایم را ببازم در پس عطر تنت..!

با تو هستم


با تو هستم اے مــرد !

زن ، که اعتماد کرد شکننده تر مے شود 

پس حواست را بیشتر جمع کن . . .

اعتمادهای شکسته...


زمـ ـین خـورده ام..

غـ ـرورم

وجــودم

قـلـبـم

درد مـی کـنـد..

عشـق تــــو

تکـیـه گـاه منـ ـاسبـی نـبـ ـود

بـرای حجـم سـنـ ـگیـن دوسـتـت دارم های مـــن!..

سـاعـت،روز،مــاه،سـال..

نــه!

دیـگر نـمی شـ ـمـارم نـبـ ـودنـتــ  را..

در را  کـه  بـستـی!!

فــرقـی نـمیـکنـه فـاصله ت

بـامـن

100متره یا100قرن . . .

عـشـق

دوسـتت دارم ها

فـکر و خـیال ها

حـتـی

تــــو..

هـمه را کنار گذاشتم!

خسته ام

از اعتماد های شکسته!..



بزرگ ترین موفقیت زندگی ام

این بوده که

با چشم های خودم ببینم

که چه طور فراموشم می کنند!


مشکل فقط همین بود دوستم نداشتی

من و سختی و انتظار خوب با هم کنار می اییم تو فکری نشو... 

برو... 

من این مهر را نگه میدارم بزرگ میکنم و پر و بال می دهم تا تو برگردی...

فکری نشو...

من هستم

تا من!

هستم...





تو از قلب پاکم خبر نداشتی ؛ تو عالم یه رنگی که ما رو کاشتی
نگو که این جدایی کار خدا بود ؛ مشکل فقط همین بود دوستم نداشتی
هر وقت میخواستم بگم یه با وفا باش ؛ تو این همه غریبه یه آشنا باش
دلم تو سینه داد زد این التماسه ؛ فکر غرور این دل محض خدا باش
نه جای قهر گذاشتی نه جای آشتی ؛ گفتی هواتو دارم اما نداشتی
نه اینکه تو عشقت من کم آوردم ؛ مشکل فقط همین بود دوستم نداشتی
شاید در این بازی قلبت بشه راضی ؛ ما رو شکستی
حالا که میسوزم از آتش عشقت ؛ خاموش نشستی
در غایت خوبی تو چیزی کم نداشتی ؛ مشکل فقط همین بود دوستم نداشتی